دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2680
تعداد نوشته ها : 3
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

دیشب رویایی داشتم:

خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم،

همراه با خود خداوند.

و بر روی پرده شب

تمام روز های زندگیم را ، مانند فیلمی می دیدم.

همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم،

روز به روز از زندگی را ،

دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد،

یکی مال من و یکی از آن خداوند،

راه ادامه یافت تا تمام روز های تخصیص یافته خاتمه یافت.

آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم.

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت ...

اتفاقاً، آن محل ها مطابق با سخت ترین روز های زندگیم بود،

روز هایی با بزرگترین رنج ها ، ترس ها و درد ها و ...

آنگاه از او پرسیدم:

" خداوندا ! تو به من گفتی که در تمام ایام زندگیم با من خواهی بود

و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم.

خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظات درد آور مرا تنها گذاشتی؟"

خداوند پاسخ داد:

"فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود.

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت،

نه حتی برای لحظه ای،

و من چنین نکردم،

هنگامی که در آن روز ها، یک رد پا بر روی شن ها دیدی،

من بودم که تو را به دوش کشیده بودم."

فرهنگ عامیانه برزیلی


دسته ها :
سه شنبه هفتم 8 1387
X